1- طبقه اول خوابگاه بودیم ، موش اومد اتاق ، اثاث کشی کردیم طبقه ۴ که از شر موش خلاص شیم ، حالا گیر سوسک افتادیم 😖 ای خدااااا خوابگاه همه چیزش عالیه و با همه چیزش میتونم بسازم به جز این جونورای موذیش مخصوصاااا سوسک ! 🤢😖😭😢
تقریبا همه ی دوستای نزدیکم میدونن که من دیگه زیااااادی از حد از سوسک ترس دارم ، اصن در حد وحشتنااااک ! 😱😱😱😭😭😭😭
بعد حالا شما فکر کن بعد از اون همه اثاث کشی و روز سخت و اون همه پله بالا و پایین کردنا برا بردن وسایل ، با خودت بگی برم یه دوشی بگیرم خستگی از تنم در بره 
رفتم قشنگگگگ حمومی که میخواستم برمو کاااامل بررسیش کردم که جک و جونور توش نباشه 

بعد :) 
وسطای حموم :) 
نگاهمو بردم سمت سقف :) 
و یه سوسک رو سقف ، درست بالای سرم ، نظاره گرم بود :) 
و من ؟ 
قشنگگگ نزدیک بود از حال برم !!!!!
فقط نگاهم به سقف بود که اون کوفتی نیفته تو موهام که اگر میفتاد رو موهام حاضر بودم سرمو قطع کنم ولی دیگه زنده نباشم ! تندی در عرض یک دقیقه لباسامو پوشیدم و پریدم بیرون 😭😭😭😭
ای خدا اخه چرا مار از پونه بدش میاد در لونه ش سبز میشه ؟؟؟ چرا ؟؟ 😭

2- بهتون گفتم موهامو کوتاه کردم ؟ 😍😍😍 نگفتم دیگه ! 
تقریبا میشه پسرونه حسابش کرد ولی نه در اون حد 
بلندیش تا گوشامه 
و به شدت عاشق موی کوتاهم :))) 💛🧡💜

3- روز جهانی ماما ! 
خب ...
اگر ازم بپرسن اولین تجربه ت از جشن روز ماما چی بود ؟ 
چی دارم بگم ؟ 
هیچ ! 😢
چرا ؟ 😑
چون شب قبلش تا صبح بیدار بودم و بعدشم کاراموزی بی مزه ی بهداشتو داشتیم و بعدشم که برگشتم خوابگاه داشتم بیهوش میشدم ، رفتم رو تخت تا اون دو ساعتی که وقت داشتم تا جشنو یه کم استراحت کنم که بی هوش شدمو شد انچه که نبایست میشد ! 🤦‍♀️
ولی از فواید این روز عزیز بی نصیب نموندم 😂😁 خبر خوش کنسل شدن امتحان اناتومی فردام به مناسبت روز ماما ، حسابی کیفمو کوک کرد 😂💃

4- به دومین قرار وبلاگیم با نلی اشاره کردم ؟ :) 
نکردم ! 
هرچند نلی زودتر از من دست به کار شد و همون روز اومد پستشو نوشت و ارسال کرد 😁🙈
واقعا خیلی حس عجیب و غریب و جدیدی هست که بری یه دوست مجازیو از نزدیک ببینی و بشینی کنارش ناهار بخوری و حرف بزنی و بخندی و ...!😍😍😍😇
بعد تازه وسط حرفامون یهو بفهمیم ، همسر نلی  با داداشم یجورایی اشناست !!! جلل الخالق ! 😃😲😲 
# نتیجه اخلاقی : دنیا خیلی کوچیکه !! 😲
خلاصه که خعلی خعلیییییی خوش گذشت جمعه 😍😎🤗🤩😚💛🧡❤

5- تو پست قبلی یه سری چرندیاتی گفتم که که مطمعنا نه شما موقع خوندنش باور کردین و نه خودم موقع نوشتنش باور میکردم :|
و اون چرندیات چیزی نیست جز اینا که گفته بودم میخام تو فرصت ۴۰ روزه عیدو اینا بشینم درس بخونم 😑😑 
اقا درس نخوندم ولی خدایی عید خیلی خوبی رو پشت سر گذاشتم ! 😍😍😍💛🧡
دوباره مث پارسال دوره ای شده بودیم و با کل فک و فامیل پر جمعیت طرف پدریم میچرخیدیم :) اول شام خونه ما و بعد ناهار خونه مادرجونم و بعد شام خونه عمه فاطمه و بعد شام خونه عمو یاسر و شام بعدشم خونه محمد جواد :))) اصن عاااااالی بودددد بسیار بسیار بی نظیر ! من و دختر عموم که کیف دنیارو کردیم و کلییییی تو اون چهار پنج روزه خوش گذروندیم و چقدر با محمد رضا و امیر گفتیم و خندیدیم 😍😍😍😍😍😍 شبا تا ۸ صبح ، ۴ تایی بیدار می موندیم و حرف میزدیمو بازی میکردیمو و انقدر می خندیدیم و غش میکردیم که وویس چند ساعته گرفتیم از اون لحظات مون ! که بعدن بگوشیم و بمیریم از خنده به یاد اون روزا 😍😍😇😂😂  اصن عیدا عشق منن 😍😍😍😍😍
# قطع پا 😂 _ درس عبرت_ سرباز _ پیوند پا 😂😂😂😂🤚 خدا نکشتت 😂😂
#نیمرو با لوبیا وسط بازی ساعت ۴ صبح 🤨😐
# سایه ی شوم من بر سر محمد رضا 😂😂🤦‍♀️
# آقای محمد رضا ***** ؟  بله بفرمایید ! و صدای بلند زن عمو :|
# اصلی = شاسخین 😍😐
# اهنگ شمال معین 😐😂🤦‍♀️
# نه سر دارم نه صابون :| 
# تو گاو زیبای روی زمینی :|
# چرم تو چشمات بوسیدنی بود ؟! :|
# یه لحظه امیر هک شد و دقلی هایش [ دغلی هایش ؟! ] را اعتراف کرد 😲🤯😂
و خیلی چیزای خنده دار غیر قابل یادداشت به علت سانسوری بودن 😁 که اونا دیگه تو وویسا هستن ، نیاز نیست یادداشت شون کنم 😂🙈

6- روز روانشناس 💛 ، روز بازیگر ❤ ، روز ماما 🧡 و روز علوم آزمایشگاهی 💙 که این چند روز اخیر بودن رو به همهههه ی دوستای گلم که تو این رشته در حال تحصیلن رو خیلی ویژه تبریک میگم 😍😍💃🧡💛💜🎈☺😚❤😇

7- دیگه چیا بگم از این مدت ؟ 🤔 فعلا همینا یادم میان  بعدن هر چی یادم اومد میام اضافه میکنم  فعلنییی :) 👋👋😍❤