امروز قرارمون بود بریم سینما اما خب نشد که بقیه م باشن !
فقط من و فاطمه ساعت 9 و نیم صبح :| رهسپار سینما شدیم و بسته بود -_-
نگاه کردیم دیدیم که کلا شنبه ها و سه شنبه ها بازه 0_0
از کی این قانون اومده تو سینما شهرمون ، والله نمیدونم !
گفتیم کجا بریم ، کجا نریم ، که رفتیم فلکه بستنی 🖤 :))))
البته چون من و فاطمه رانندگی نکردیم و مسعولیتشو به عهده نداشتیم خیابونارو نمیشناختیم که مثلا از کجا بریم میرسیم به فلکه بستنی !
واسه همین یه کمی طول کشید پیدا کردنش
حدودشو که پیدا کردیم ، ماشینو پارک کردیم و شروع کردیم پیاده گشتن تا اینکه پیدا کردیم فلکه رو
رفتیم کافه بارون و نشستیم و سفارش دادیم و منتظر موندیم
همینجوری ساکت منتظر آوردنش بودیم که ...
که گوشمون صدای میز بغلی مونو شنید :|| فوضولم خودتونید 😛
*ولی خدایی فضا ، فضای آرومی بود با یه موزیک ملایم ولی با ولوم کم ، به
جز کارکنان خود کافه و من و فاطمه و اون سه تا مرد کس و دیگه ای تو اونجا نبود و اون سه تا مردام
انقدر بلند بلند بحث میکردن که خواسته ناخواسته میشنیدی !
سه تا مرد هیکل گنده ، با یه میز رزرو شده بزرگ پر از انواع و اقسام
صبحانه و نوشیدنی های خنک و یه سری ورقه که رو میزشون بود و داشتن روش بحث
میکردن !
تو صداهاشون حرف از 100 ملیارد و 13 ملیارد و 8 ملیارد بود 😳😳😳
ینی همین 100 ملیارد رو که شنیدیم گوشامون تیزتر شد :|
اخه لعنتیییی 100 ملیارد ؟؟؟؟
کل جد در و آباد من و فاطمه و ده نسل بعدیمونم پول بذارن رو هم به 100 ملیارد نمیرسه !!!!!!
مرده م همینجور بلند بلند داد میزد که من X ملیارد خرج اونجا کردم و طرف رئیس دادگاست و پدرمو در اورده و فلان :|||||
به قول فاطمه هیچوقت فکر نمیکردم یه روزی کنار همچین آدمایی بشینم و اینارو فقط تو فیلما دیدم و بس !
بعدش به خودشون استراحت دادن و شروع کردن به خوردن
هی بهم تعارف میزدن که یکی شون برگشت گفت : قربون دستت خودت بخور ، من سیرم ! صبح با فلانی کله پاچه و خاویار خوردم !
من رو به فاطمه : خاویار ؟؟؟؟صبحونه ش بوده؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
فاطمه رو به من : ؟؟؟!!!!!
حالا اینکه خاویار صبحانه خورده به کنار
ولی اینکه با کله پاچه خورده رو نمیتونم هضم کنم :|
کله پاچه و خاویار با هم :||
لابد خوش مزه ن دیگه :(
بعدشم شیک کارامل مونو آوردن و خوردیم و در کل یک ساعتی اونجا گذرونیدیم و رفتیم بیرون
بلافاصله رفتیم فست فود :|
خخخ
گرسنه مون بود اخه خدایی دیی:
یه پیتزا سفارش دادیم و نصفش کردیم و خوردیم
قارچ سوخاریم گرفتیم ولی چون سیر شدیم نتونستیم بخوریم و خانمه بهمون ظرف داد ببریم خونه
بعدشم دوباره راه رفتیم رفتیم رفتیم تا اینکه ماشینو پیدا کردیم
نگاه انداختیم دیدیم روش برگه جریمه ست :|||
من که سر در نمیارم ولی قضیه سر همین پارک بان و زوج و فرد اینا بود و ما هم از قضا جایی پارک کرده بودیم که نباید !
هوففف !
حرکت کردیم و رفتیم که برگردیم خونه
حین برگشتن ، اشتباهی وارد یه مسیری شدیم که خاص اتوبوسا بود :|
از جلو که اتوبوسه پارک کرده بود و راننده ش اصلا توش نبود !
عقبم که پر اتوبوس بود !
گیر افتاده بودیم :))) تو گرما ! :))) ساعت 2 ظهر !!! :))))) برگه ی جریمه :)))))) [ و هایده و مهستی و گوگوش در حال خواندن :| ]
من و فاطمه فقط بهم لبخند میزدیم :)))))))
بالاخره به هر بدبختی بود از اونجا نجات پیدا کردیم و برگشتیم خونه
برقا محله مون رفته بود و کولر بی کولر ! :||||||
ینی دلم میخاست کله مو بکوبم تو دیوار !
خیلییی گرم بود هوا و هست :(((
بعد از ظهرش فاطمه تو تلگرام گفت که : نگران نباش ، مثل اینکه کارت پارک بان داشتنو باباش رفته قضیه رو حل کرده و جریمه م نشدیم! هورا :)
و اینم سینما رفتنی که هیچ چیزش شبیه سینما نبود :))))